رویای پیر
«دلیا» به دلیل ناتوانی نمیتوانست در مدرسه درس بخواند. تلاشهای مادرش «تبسم» بینتیجه ماند و دلیا برای همیشه محروم از مدرسه رفتن کنار مادر ماند. آغاز نوجوانی دلیا با ترسی مهیب آمیخته شده بود و این ترس باعث شد او برای همیشه به طور طبیعی راه نرود. دلیا از همان کودکی احساس عشق و علاقه به «رامتین» پسر یکی از اقوام را داشت، ولی رامتین عاشق خواهر او «هلیا» بود. هر روز که میگذشت نگرانی پدر و مادر نسبت به آیندة دلیا بیشتر میشد. تا این که دوران جوانیاش فرا رسید. مادر تصمیم گرفت که همسری برای دلیا انتخاب کند تا فرزندی به دنیا آورد و از دلیا نگهداری کند، پدر و مادر بیخبر از احساس دلیا در پی یافتن زوج مناسب برای او نقشهها میکشیدند.