آیینههای کیهانی: واکاوی و بازنمایی شبکههای نمادپردازی در غزلیات شمس
غزلیات شمس از آن دست آثاری است که کاربرد نماد و زبان نمادین ـ آن هم در مقیاسی وسیع ـ گرچه از سویی ماندگاری اثر را تخمین کرده، از سوی دیگر موجب بروز ابهام و ذهنگریزی گردیده که آن نیز به نوبة خود، پدیدة چند معنایی را به دنبال دارد. به ویژه در غزلیاتی که در حالت خلسه و نشئة بیخودی سروده شده یا گزارشی از خوابی واقعهآور است و مخاطب ناآشنا به عوالم رمزپردازی را به این صرافت میاندازد که دیوان شمس مجموعهای است از اشعاری بعضا دستخوش اختلال عروضی و فصاحت. حال آن که همین تعابیر؛ ظاهر مبتذل، محققی رمزآشنا چون آنهماری شیمل را بر آن میدارد تا اینگونه اظهار شگفتی کند که «به حقیقت میتوان گفت جلالالدین استعداد دگرگون کردن هرچیزی را که به دستش میآمد داشت. کدام شاعر دیگر، خانة معشوق را به دکان کلهپزی که در آنجا دلها و سرها میفروشند، مانند میکند؟» نگارنده در پژوهش حاضر با روش توصیفی ـ تحلیلی و در رویکردی تحلیلی ـ استنباطی و در چارچوب رهیافت هرمنوتیک، مقولة نمادپردازی در غزلیات شمس را از سه منظر واکاویده است: منظر دروننگر (ردیابی و پیگیری آبشخورهای تکوین و پویش نمادها)؛ فرانگر (بررسی کیهانگرایی و ارتباط آن با کیهانوارگی و نمادپردازی مولوی)؛ و بینابین و توامان (بازنمایی شبکههای نمادپردازی در حکم حلقة واسط جزء و کل).