قصه رنگها و فصلها
داستانهای تخیلی / فصلها - داستان
در یک اتاق در خانهای کوچک، یک میز چوبی قرار داشت و روی آن یک جعبه مدادرنگی بود. در جعبه شش مدادرنگی وجود داشت. مدادهای رنگی همراه یک تراش و یک پاککن با هم زندگی خوبی داشتند. روی میز یک دفتر بزرگ نقاشی هم بود. مدادهای رنگی از پنجره به باغ سرسبز و زیبا نگاه میکردند که دفتر نقاشی با نسیم صبح از خواب پرید. سپس مدادهای رنگی که از آمدن بهار خوشحال شده بودند به طرف دفتر نقاشی دویدند و با کمک یکدیگر فصل بهار را به تصویر کشیدند. آنها سپس با تغییر دادن نقاشی، بقیة فصلها را نیز یکی پس از دیگری نقاشی کردند. در این کتاب کودکان در قالب داستان با فصلها و رنگها آشنا میشوند.