ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
داستانهای برزیلی - قرن 20م.
«ورونیکا»، دختر جوانی است که به نظر میرسد هرچه میخواهد دارد؛ شبها برای تفریح بیرون میرود، با مردهای جذاب ملاقات میکند، اما شاد نیست و در زندگیاش چیزی کم است برای همین صبح روز 11 نوامبر سال 1997 تصمیم میگیرد بمیرد، او با قرص دست به خودکشی میزند، هرچند خودکشیاش موفق نیست اما دکتر به او میگوید تا چند روز دیگر میمیرد. ورونیکا در فرصت باقیمانده در کمال تعجب پی میبرد که جذب بیمارستانی شده که در آن بستری است. در این شرایط او چیزهایی را کشف میکند که پیشتر هرگز به خودش اجازه نداده بود به آنها فکر کند. نفرت، ترس، کنجکاوی، عشق و... تجربهاش او را به تدریج به درک این حقیقت وادار میکند که هر ثانیه از زندگیاش، گزینشی میان مرگ و زندگی است... .