نقاشی آزاده
داستانهای کودکان و نوجوانان / داستانهای اجتماعی
«آزاده» و عروسکش کنار پنجره ایستاده بودند و با هم صحبت میکردند که مادر آزاده از بازار برگشت. مادر یک بسته مداد رنگی و یک دفتر نقاشی برای آزاده خریده بود. آزاده با خوشحالی مداد رنگی و دفتر را از مادر گرفت و عروسک را تنها کنار پنجره گذاشت و در گوشهای از اتاق مشغول کشیدن نقاشی شد. عروسک مدتی ایستاد ولی آزاده نزد او نیامد، گویی او را فراموش کرده بود. عروسک کمی ناراحت شد و کمکم داشت ناامید میشد که ناگهان آزاده به سوی او آمد و با خوشحالی نقاشیاش را به او نشان داد. او تصویر عروسک را نقاشی کرده بود. عروسک با دیدن تصویر خود لبخندی زد و دستهایش را برای در آغوش کشیدن آزاده باز کرد. کتاب حاضر، مجلد دیگری از مجموعۀ «داستانهای امین و آزاده» است.