من و رضا و آیدین (رمان نوجوانان)
داستانهای فارسی - قرن 14
«اسماعیل»، به خواهش صاحب کار پدر، با فرزند وی «رضا» دوست شده و گاهگاهی به دیدن او میرود. هرچقدر اسماعیل آرام است رضا پرانرژی، پرهیاهو و رئیسمآب بوده و در همه حال سعی دارد برتری خویش را ثابت کند. اسماعیل همیشه تابع بوده و با وجود احساس ناچیزی که در برابر رضا دارد، نوعی کشش در خود نسبت به وی احساس میکند. او از زمانی که دریافته رضا به سرطان مبتلاست و به زودی از دنیا میرود، دلسوزی خاصی با دیگر احساسهایش ادغام شده است. اسماعیل نگران حال رضا است و از زمانی که دریافته او با وجود ثروت فراوان پدر، احساس خوشبختی نکرده و به علت جدایی پدر و مادرش غمگین است، ازحس حقارتش در برابر او کاسته شده و هنگامی که با اوست آرامش بیشتری دارد. بیماری خیلی سریع رضا را از پا درمیآورد. او تمام آنچه را که برایش عزیز بوده به اسماعیل بخشیده و در مقابل از وی میخواهد ماهی یک بار به منزل آنها رفته و یاد او را همیشه زنده نگاه دارد. این داستان برای گروه سنی نوجوان به نگارش درآمده است.