بانو و سگ ملوسش و چند داستان دیگر
داستانهای کوتاه روسی - قرن 19م.
«دمیتری گوروف» هنگام تعطیلات در یالتا، با «آنا سرگه یونا» که همه عنوان «بانو با سگ ملوسش» را به او داده بودند، آشنا میشود. میان آنها دوستی و دلبستگی پیش میآید. این علاقه، ابتدا سطحی است. بعد از پایان تعطیلات آنها از هم جدا میشوند و هرکدام به نزد خانواده و همسر خود برمیگردند. چنین به نظر میرسد که یکی دوماهی نمیگذرد که گوروف آنا را فراموش کند، اما زمستان سر میرسد و عشق آنا در دل او چنان نقش میبندد که یک لحظه هم نمیتواند آن را از یاد ببرد. گوروف به دنبال آنا میرود و او را مییابد. دیدارهای پنهانیاش با آنا و عشق او، چشمان گوروف را میگشاید و پی میبرد که زندگیش دگرگون شده است و دیگر نمیتواند مانند پیش زندگی کند و زندگی رسمی و قانونی آشکار، دیگر برایش ناپاک و توهینآور و خالی از صداقت است. در این کتاب داستانهای دیگری با عنوانهای زیر به نگارش درآمده است: چاق و لاغر، حربا، ماسک، شوخی، وانکا، سرگذشت ملالانگیز، سبکسر، انگور فرنگی، ئونیچ، جان دلم و...