صبح بخیر کاپیتان
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
صبح بخبرکاپیتان، مجموعهای از داستانهای کوتاه فارسی، به قلم رضوان کریمی می باشد. در ذیل، قسمتی از یکی از داستانها را میخوانیم: ناوسروان در ذهنش تجسم کرد که دختری، شیفته ملوانی شده است. دست و پاهایش را گم کرد و یادآوری نمود: میدونی که پیر شدم... زن دلداری داد: شما قلب مهربونی داری... ناوسروان که از این تعریف جان تازهای گرفته بود، پرسید: برگردوندن کشتی یونانی رو گفتم براتون؟ پرستار دوپهلو جواب داد: دوست دارم بشنوم کاپیتان. ناوسروان خندید و گفت: انگار دیروز بود... و به عکس دوستانش خیره شد. پرستار گفت: منتظرم کاپیتان. ناوسروان پشت تلفن، احترام نظامی گذاشت و با ذوق گفت: آفرین! شنونده خوبی هستی... آره، انگار همین دیروز بود...