شایان
داستانهای فارسی - قرن 14
عسل در خانوادهای با آداب و رسوم سنتی بزرگ شده بود. خانوادهای که پدر فرمانروای مطلق بود و درس خواندن او را هم جرم میدانست چه رسد به عاشقی. اما عسل و شایان پسری که وکیل دادگستری بود، عاشق هم شدهاند. عسل با شایان آرامش و عشقی را تجربه کرد که او را از آن محیط خشک، پدر و تمام افکار و عقاید پوچ و سختگیریهای افراطیشان دور مینمود. او آرزو میکرد که این آرامش ابدی باشد، اما این خواستة رویایی دستنیافتنی بود. زیرا عسل خود را به دست تقدیر سپرد و به دستور پدر با پسرعموی خود، ابراهیم ازدواج کرد. ابراهیم برخلاف نیاکان خود مردی خودساخته، قابل ستایش و فهیم بود و عسل خیلی زود با عشق ابراهیم به رضایت و خوشبختی رسید و شایان به یک خاطرة دور اما فراموشنشدنی از یک عشق تبدیل شد. اما در پی حوادثی شوم زندگی ابراهیم، عسل و دخترشان گلبهار دچار تزلزل شد و اتفاقاتی افتاد که آنها را برای امضای طلاقنامه به دادگاه کشاند. این بار نیز شایان بدون این که در پی تلافی شکست عشقی خود باشد، وارد جریان شد و زندگی عسل را از مهلکه نجات داد و برای همیشه به سمبل عشق، فداکاری و مردانگی تبدیل گردید.