درختها ایستاده میمیرند
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14 / نثر فارسی - قرن 14
دیوارهایش را از بن برچیده و چیزی از آن بر توبه یادگار نگذاشته است... تو از باغی حرف میزنی که فکر میکنی که پایدار و استوار خواهد ماند، اما آنگونه که میپنداری نیست... هرکه در پی عشق گام نهد، باید که خود سراسر آتش باشد کفر و دل بسوزاند. شک و یقین را از خود جدا کند و به خود محوری برسد.