مکانی در آفتاب
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان حاضر روایت دختری است با نام "زیبا" او به دلیل اینکه تنها دختر خانواده است بسیار مورد توجه آنهاست، تا حدی که همواره یکی از برادرانش یا دایهاش "گلباجی"، مسئولیت رساندن او به مدرسه و برگرداندنش را برعهده دارند. اما زیبا به رغم حساسیتهای خانواده نسبت به وی، روزی با پسری آشنا میشود که دانشجوی پزشکی در آلمان است. این پسر "شهریار" نام دارد. زمانی که خانواده از دلباختگی زیبا به شهریار آگاه میشوند، با ازدواج آندو مخالفت میکنند، زیرا اعتقاد دارند که عشقهای خیابانی هیچ دوامی ندارند. در این فاصله پدر زیبا تصمیم میگیرد تا دخترش را به اولین خواستگاری که از راه رسید بدهد. سرانجام زیبا با پسری با نام "پژمان" ازدواج میکند و پژمان قول میدهد که او را به آلمان، نزد شهریار ببرد و مقدمات جدایی از زیبا را فراهم آورد و....