ملکابراهیم و شهربانو
افسانههای عامه
کتاب مصور حاضر دربردارنده داستانی از افسانههای عامیانه است که برای گروه سنی ب تدوین شده است. در این داستان آمده: در زمانهای دور، در سرزمینی آباد و زیبا، سلطانی عادل به نام امیرارسلان زندگی میکرد. او پسری داشت به نام ابراهیم که خیلی برایش عزیز بود. ابراهیم تنها پسر سلطان بود. روزی ابراهیم که با ندیمههای خود برای تفریح به صحرا و دشت رفت، در حال گردش به درختان نگاه کرد. کبوتری را دید که روی شاخه درختی نشسته و عکسی بر گردنش آویزان است. به این ترتیب ماجراهای جدیدی در زندگی ابراهیم اتفاق افتاد.