فخر الزمان
داستانهای فارسی - قرن 14
مولود و همسرش قدرت، دو فرزند به نامهای صنم و صادق دارند. در همسایگی جدید آنها خانمی به نام مهینخانم با دختر طلاقگرفتهاش، ماهرخ زندگی میکنند. همسایة دیگر آنها، «بیبی» پیرزن باتجربه و سالخوردهای است. مولود و قدرت پسرعمو، دخترعمو هستند. قدرت بسیار به زندگی و همسرش علاقهمند است. مولود نزد ماهرخ بارها از قدرت تعریف کرده و ماهرخ که به علت شکست در زندگی تمام مردان را رذل میپندارد، تصمیم میگیرد با نقشهای چهرة دوم قدرت را به مولود نشان دهد و به همین دلیل کار در بیمارستانی را به او پیشنهاد میکند که زمینة مناسبی برای انحراف قدرت و نتیجه دادن نقشة ماهرخ است. مولود هنگامی که به رابطة قدرت با منشی بیمارستان پی میبرد و دست به اقداماتی جدی میزند که در ادامه داستان آمده است.