چه کسی پای مرا بست
داستانهای فارسی - قرن 14
اتنا علاقهمند به تحصیل در رشتة وکالت است. پدر و مادر آتنا که گوش به فرمان مادربزرگ «ننهآقا» با افکاری تعصبی و قوی هستند، با ادامة تحصیل آتنا مخالفت میکنند. آتنا علیرغم میل خود به کلاس خیاطی میرود و با پسری به نام احسان که در یک کتابفروشی مشغول به کار است، آشنا میشود. آنها دلبسته و عاشق هم میشوند. زنعموی ثروتمند و خود رای آتنا، او را برای پسرش یحیی که فردی سستعنصر و بیاراده است، خواستگاری میکند. در شب خواستگاری بر اثر گستاخی یحیی، ننهآقا فوت میکند. در این میان احسان به دلایل نامعلومی ناپدید میشود. در شب بلهبرون آتنا و یحیی، طاهره، دخترعموی آتنا که فردی حسود و مخالف ازدواج آنها است، پرده از رازی برمیدارد که مسیر زندگی آتنا را تغییر میدهد.