اشقاق ارواح (مجموعه داستان)
داستانهای فارسی - قرن 14
"در پیرمرد حمامی" مردی با نام "مش یدالله" همراه خانوادۀ خود به محلۀ زرینچه نقل مکان میکنند. در خانههای این محله حمام وجود نداشت و اگر کسی میخواست حمام کند باید به گرمابۀ محله مراجعه میکرد. مش یدالله چند روز پس از نقل مکان به محل جدید، تصمیم میگیرد به حمام برود. او صبح زود از خواب برمیخیزد و با وسایل خود به سمت گرمابۀ محله، که نامش گرمابۀ "لالهزار" است، میرود. او پس از رسیدن به گرمابه با مسئول آنجا سلام و احوالپرسی میکند و مسئول گرمابه او را با نام صدا میکند و همین امر باعث تعجب مشیدالله میشود؛ چرا که او تازه به این محله آمده و کسی او را نمیشناسد. مشیدالله به حمام میرود و پس از پایان کار برای تسویۀ پول حمام نزد مرد حمامی میرود، اما مرد حمامی پول را نمیگیرد و میگوید این رسم ماست از کسانی که بار نخست به گرمابۀ ما میآیند پول نگیریم، و این رسم از پدرانمان به ما رسیده و من نیز آن را انجام میدهم. مشیدالله به سوی خانه حرکت میکند چند قدم بیشتر نرفته که مردی او را صدا میزند. مشیدالله با کمال تعجب مشاهده میکند که مردی در حال باز کردن قفل گرمابه است و از او نیز به خاطر دیر آمدن و باز نبودن گرمابه عذرخواهی میکند. مشیدالله تعجب کرده و با خود تصور میکند که خواب دیده است. او نزد مرد حمامی رفته ماجرا را برای او بازگو میکند. مرد حمامی عکس پدر خود را از داخل کشوی میز بیرون میآورد و به مشیدالله نشان میدهد، مشیدالله میگوید، که او همان مردی است که از من پول نگرفت، مرد حمامی با شنیدن این ماجرا به یاد حرفهای پدرش میافتد و تصمیم میگیرد که از این پس به روش نیاکان خود عمل کند. این مجموعه شامل 4 داستان کوتاه تحت این عناوین است: پیرمرد حمامی؛ درویش قاسم؛ دندانپزشک؛ و درشکهچی.