کفشهای سحرآمیز
افسانهها و قصههای ایرانی / داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14 - مجموعهها
این کتاب مشتمل بر 10 داستان کوتاه با عنوانهای «روباه و لاکپشت»، «بلبل سخنگو»، «دایه مهربان و ملکه بدجنس» و... است. در داستان «کفشهای سحرآمیز»، مرد بازرگانی که صاحب 12 پسر بود دلش می خواست یک دختر هم داشته باشد. پس از چند سال خداوند به او دختری زیبا هدیه میکند که نامش را «ریحانه» میگذارند. جشن و سروری برپا میشود و در آن جشن پیرزنی سیاهپوش یک جفت کفش نقرهای به پای ریحانه میکند که باعث میشود همه عاشق او بشوند. سالها میگذرد و «سلیم» پسر پادشاه کشور عاشق ریحانه میشود اما... .