آرزوی مرد فقیر

آرزوی مرد فقیر

داستان‌های آموزنده / افسانه‌های عامه / شعر فارسی

«عادل» به دنبال پیدا کردن پدربزرگش به شهر رفت، اما مردم شهر به او گفتند: «سال‌ها پیش پدربزرگت از این جا رفته و تمام اموالش را هم فروخته است». روزی او از خدا خواست تا گاوی به او بدهد تا بتواند هم به فقیران کمک کند و هم زندگی خودش را سر و سامان بخشد. فردای آن روز گاوی به خانة او آمد. عادل بلافاصله گاو را فروخت و بخشی از پول آن را به فقیران داد. اما ساعتی بعد صاحب گاو به سراغش آمد و از او شکایت کرد. آن دو نزد مرد زاهدی برای قضاوت رفتند و عادل همه‌چیز را برای زاهد تعریف کرد. مرد زاهد تصمیم گرفت فردای آن روز حکم را بدهد. او در خواب از خدا نشانه‌هایی گرفت. روز بعد زاهد از صاحب گاو خواست تا گاوش را به عادل ببخشد، اما او قبول نکرد و به حکم او اعتراض کرد. سرانجام مرد زاهد به همه گفت که صاحب گاو سال‌ها قبل پدربزرگ ثروتمند عادل را کشته و در زیر درختی دفن کرده و تمام ثروت او را برای خودش برداشته است. آنها جسد پدربزرگ را پیدا کردند و صاحب گاو را به زندان فرستادند. عادل هم ثروتمند شد، اما هیچ‌ وقت فقیران را فراموش نکرد. این داستان آموزنده از مجموعه قصه‌های مثنوی برای کوکان دو گروه سنی «ب» و «ج» تهیه شده است.

قیمت چاپ: 1,500 تومان
بازنویسی:

امید پناهی‌آذر

تصویرگر:

مریم ثقفی

ناشر:

خانه هنر

زبان:

فارسی

رده‌بندی دیویی:

398.2

سال چاپ:

1392

نوبت چاپ:

3

تعداد صفحات:

12

قطع کتاب:

خشتی

نوع جلد:

شومیز

شابک:

9789642879960

محل نشر:

تهران - تهران

نوع کتاب:

بازنویسی