مورچه کوشا و ملخ تنبل
داستانهای حیوانات / داستانهای آموزنده
کتاب مصور حاضر، داستانی اجتماعی از مجموعه «بخوانیم و بدانیم» است که با موضوع روز اول مدرسه و با زبانی ساده و روان برای کودکان نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «یک روز گرم تابستان بود. ملخ روی یک سنگ نشسته بود و ساز میزد و جیرجیر میکرد. هر وقت هم که گرسنه میشد دستش را میانداخت و از دانههای روی زمین برمیداشت و میخورد. در همان نزدیکی مورچه داشت بهسختی کار میکرد. او دانهها را جمع میکرد و با سختی به خانهاش میبرد و در انبار ذخیره میکرد. مورچه هرروز از صبح تا شبکار میکرد. ملخ که میدید مورچه خیلی کار میکرد او را مسخره کرد. اما وقتی زمستان رسید، او سخت پشیمان شد».