دیو و دزد گاو
افسانههای عامه / داستانهای آموزنده
مرد مهربانی به نام «مهراب» یک گاو داشت که از شیر آن خرج زندگیاش را تامین میکرد. یک روز که او از چراگاه به خانهاش بازمیگشت متوجه شد که دزدی در حال تعقیب اوست. دزد قصد داشت گاو مهراب را بدزدد. او در حال طرح نقشهای برای گرفتن گاو بود که ناگهان با دیوی برخورد کرد که قصد گرفتن جان مهراب را داشت، زیرا دیوها انسانهای مهربان و نیکوکار را دوست ندارند. شب شد و دزد و دیو روی پشتبام مهراب، در حال طرح نقشه، به نتیجه نرسیدند که کدامیک اول به خواستهاش برسد. بالاخره این بحث به دعوا منجر شد و زن محراب که متوجه شده بود همسایهها را خبر کرد و همگی دیو و دزد را به سزای اعمالشان رساندند. این کتاب اقتباسی است از یکی از داستانهای «کلیله و دمنه» که به زبان ساده برای کودکان بازنویسی شده است.