تار سرنوشت
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان روایت زندگی دختری به نام «فردوس» است که پدر و مادر خود را از دست داده و در کنار عمهاش زندگی میکند. او در روستا به مکتب میرود، فرشبافی یاد میگیرد و... . پس از سالها که عمهاش فوت میکند او به خانه اربابی «یوسف خان» برده میشود تا در نقش پرستار از «هرمز» پسر یوسف خان که فلج است نگهداری کند. هرمز خان که از نقشه مادرش «گلفام» برای فردوس باخبر است سعی میکند او را از ماندن منصرف کند. اما فردوس از مهربانیهای هرمز خوشش میآید و قصد ندارد او را ترک کند و این سرآغاز سرنوشتی نو برای فردوس است... .