دانشکده
داستانهای آرژانتینی - قرن 20م.
رمان حاضر درباره نویسندهای غایب به نام «اومرو بروکا» است. نویسندهای که هیچکس او را ندیده است و هیچکجا کتابی از او وجود ندارد. ماجرا از وقتی آغاز میشود که «استبان میرو»، دانشآموخته جوان ادبیات که مادرش یک چهره فرهنگی سرشناس است، کارش را در کتابخانه بینظم و ادبارگرفته دانشکده آغاز میکند و در همین حین کار رسالهاش را هم که درباره یک شاعر و روانپزشک است پیش میبرد. یک روز که «استبان میرو» در کتابخانه نشسته است، پروفسور «کانده»، مدیر انستیتوی ادبیات ملی، سراغ او میآید و با هم گپ میزنند. «کانده» از «میرو» درباره رسالهاش میپرسد و وقتی موضوع رساله او را میفهمد توصیه میکند بهجای شاعری که انتخاب کرده، به کلاسیکها بپردازد. بعد میگوید خودش دارد روی «نویسندهای کلاسیک و متعلق به جهان فردا» کار میکند.