کدام آناکارنینا؟
داستانهای فارسی - قرن 14
اولین کسی که فهمید حاج رسول قاطی کرده، من بودم. تازه چهلم حاج خانم گذشته بود. قرار بود برگردد سرکار. ماشین را پاک کردم و پیاده شدم و منتظر شدم. جواب نداد. هوا سرد بود و سوز داشت. از آن زمستانهای بی پدر بود. زنگ زدم و منتظر ماندم. گوش تیز کردم تا صدای بسته شدن در را بشنوم. صدایی نیامد. چند دقیقهای همانطور که یک لنگه پا تو سرما منتظر شدم. دوباره زنگ زدم. سه تا پشت هم با فاصله... ولی خبری نشد...