خانومی
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با بیانی شیوا و از منظر من راوی نگاشته شده است. شخصیت اصلی داستان دختری بهنام «سیما» است که از کودکی از برادر دوستش «پیام» خوشش میآید. در داستان میخوانیم: «تابستان تهران مثل همیشه گرم بود. هوا دمکرده و کاری از کولرآبی که با آخرین توان کار میکند، برنمیآید. صورتم خیس از عرق است. بیقرار و کلافهام. احساس میکنم وزنهای سنگین روی سینهام فشار میآورد و نفس کشیدن را برایم مشکل کرده. دلتنگ دیدنش هستم. امروز درست یک هفته بود که صورت زیبایش را ندیده بودم، دلم میخواست چند لیوان آبخنک بنوشم، اما با نگاهی بهپای شکسته و گچ گرفتهام پشیمان شدم. دیگر توان بلند شدن را هم ندارم».