وقتی سنگها پرنده بودند: برندهی جایزهی ادبیات نوجوانان آلمان
داستانهای آلمانی - قرن 20م.
این داستان از مجموعهی "رمانترهای برتر جهان برای نوجوانان" دربارهی پکا پسر بچهای فنلاندی است که هنگام تولد نقصهایی در بدنش دارد. از همین رو او را چند بار جراحی میکنند. پکا پسر عجیبی است که نه فقط ظاهر بلکه خصوصیات روحی او نیز با دیگران فرق دارد او فقط عاشق خانوادهاش نیست؛ او همه چیز و همه کس را دوست دارد: صندلیاش را، تخت خوابش را، جنگل را، بوی مادرش را و ریش پدرش را. پکا معتقد است که سنگها روزی پرنده بودهاند و شاید روزی دوباره پرواز کنند. همهی خانواده او را دوست دارند او سالهای خوبی را با خانوادهاش میگذراند و سرانجام میمیرد. پکا قبل از مرگ همیشه میگوید من هیچ وقت نمیمیرم من یک سنگ میشوم و بعد به یک پرنده تبدیل میشود.