میخواهم عاشق شوم اجازه هست؟ نامهها و پاره خاطرههای یک پدر و دختر
نامههای فارسی - قرن 14
سلام دخترم ! نوشتن برای تو چقدر دشوار است. این را من دارم میگویم که خوب میدانی وقتی دست به قلم میبرم، بیوقفه آنقدر مینویسم که دستهایم از کار میافتند. ولی وقتی نوبت به تو رسید، ناگاه تبدیل شدم به موجودی کوچک و نحیف که روبهرویش رودخانهای پرشتاب در حال عبور است و او نمیتواند از آن بگذرد. یک طرف میایستد و بی آن که پلک بزند، عبور ناآرام و رامنشدنی این رود پرخروش را نگاه میکند. وقتی هنوز نبودی رویاهایی میساختم که تو به جویباری نرم و آرام تبدیل شدهای و من چه آسوده در زلال آن، تن خود را به آب میزدم. بزرگ شدنت ناگاه آنقدر زود گذشت و تو آنچنان شتاب گرفتی که مرا ترس فرا گرفت. دیگر هراسهایم اجازه نمیداد وارد دنیای تپنده و سیلاب وار تو شوم. همیشه با تو بودم و محروم. کتاب حاضر حاوی نامههایی از یک پدر و دختر به یکدیگر است؛ نامههایی دربارة پاسخ به دغدغههای دوران نوجوانی و قهر و آشتی آن دو با یکدیگر.