فیزیک لعنتی: آلیس در سرزمین علوم
داستانهای اسپانیایی - قرن 21م.
«آلیس» وقتی داشت از مدرسه به خانه باز میگشت در پارک کوچک کنار خانهشان روی نیمکتی نشست و چشمهایش را بست و با خود فکر کرد که معلمشان دیوانه شده است. ناگهان کسی بغل گوشش گفت: به نظرت چرا دیوانه شده! آلیس حیرتزده چشمهایش را باز کرد و دید کوتولهای عجیبوغریب با موهایی سرخ و ریشی سیخسیخی و لبخندی مهربان و کمی شیطنتآمیز به او خیره شده است. آلیس پس از کمی گفتوگو با کوتوله دوست میشود و ماجرای تکلیف هفته آیندهاش را برایش بازگو میکند؛ کوتوله میخواهد به آلیس کمک کند به همین خاطر در اولین قدم کتابچه مصور اسباببازی «گالیله» را داخل کولهپشتی آلیس میگذارد و... .