دختری از چشمه
افسانهها و قصههای ایرانی / داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و روایتی افسانهای نگاشته شده است. در این داستان دختران جوان، از کوه بالا میروند و بهطرف چشمه کنار قلعه حرکت میکنند. یکی از آنها که کمی چاقتر از بقیه بود، پایش به سنگی گیر میکند و به زمین میخورد. همه دخترها به او میخندند، اما او مصمم روی پاهایش میایستد و با خودش میگوید که حتماً شاهزاده او را انتخاب خواهد کرد.