سارا و رویای هدیه
داستانهای اجتماعی / خجالت در کودکان - داستان
سارا دختری خجالتی و کمرو بود. وقتی پدر و مادرش به منزل یکی از دوستان و آشنایان میرفتند، از کنار مادرش تکان نمیخورد و از خجالت سرش را به زیر میانداخت. روزی دوست پدر سارا، آنها را به جشن تولد دخترش نگار دعوت کرد. نگار چند ماه از سارا کوچکتر بود، اما خجالتی نبود و بدون خجالت از میهمانان احوالپرسی میکرد. در جشن تولد اتفاقاتی برای سارا افتاد که باعث شد او خجالت را کنار بگذارد و نزد دوستان و همسالانش برود.