دعوا
داستانهای حیوانات / داستانهای کودکان و نوجوانان / خرسها - داستان / داستانهای تخیلی
در خانوادة خرسها خواهر و برادر خیلی با هم مهربان و همیشه درکنار یکدیگر بودند و بعد از مدرسه در حیاط پشتی به کمک هم مشغول ساخت خانة درختی میشدند. اما یک روز صبح، که هوا بسیار ابری بود، خواهر و برادر اصلا با هم مهربان نبودند و شروع به دعوا کردند. آنها دعوایشان را تا چند روز ادامه دادند و حتی وسط خانة درختیشان در حیاط پشتی خطی کشیدند و هرکدام در یک طرف آن نشستند. تا این که یک روز بابا هم از دست آنها عصبانی شد و سر آنها فریاد کشید، مامان نیز با یک سوت تولهها و پدر را متوجه خود کرد و آنها را نصحیت کرد و خرس خواهر و برادر با هم دوست شدند. در همان لحظه بعد از آن هوای ابری رنگینکمانی درست شد که مثل آشتی کردن بعد از یک دعوا، زیبا بود. کودکان در این داستان تربیتی میآموزند که با یکدیگر مهربان باشند و هیچگاه با هم دعوا نکنند.