یک جفت چشم آبی
آرشیتکت جوانی با نام "استفن اسمیت" برای بازسازی و ترمیم کلیسا به ناحیهای دورافتاده در نزدیکی دریا میرود. زمانی که او از راه میرسد، کشیش بیمار است. در نتیجه دختر کشیش یعنی "الفرید" از آرشیتکت جوان که هم سن و سال اوست استقبال میکند، آنها در یک نگاه به یکدیگر دل میبازند. استفن پس از این آشنایی به دیدن معلم خود، "هنری نابت" میرود تا راز عشق خود را با او درمیان بگذارد و...