شبح سرگردان
داستانهای اجتماعی / والدین و کودک - داستان / داستانهای ماجراجویانه
چهارقلوها بعد از شنیدن نصیحتهای پدرشان، قول دادند بچههای خوبی باشند و دست از شیطنتهای دردساز خود بردارند. آنها بعد از این که به پدر و مادرشان شببخیر گفتند، به اتاقشان رفتند تا نقشة خندهداری بکشند. مادر چراغ را خاموش کرد و گفت: «بهتر است بخوابیم، ممکن است بچهها بیدار شوند». اما در همین موقع با دیدن یک شبح سرگردان که به سمتشان میآمد، مادر جیغ کشید و پدر گلویش خشک شد. مادر به سمت آشپزخانه دوید و با جارو برگشت و به جان شبح افتاد. چند لحظه بعد، او و پدر از دیدن چهارقلوها که از زیر ملافة سفید با قیافة گریان بیرون آمدند، خشکشان زد. کتابچة حاضر از مجموعة «شیطونکها»، برای کودکان دو گروه سنی «ب» و «ج» تهیه شده است.