اگر آدمبرفیها آب نشوند
داستانهای فارسی - قرن 14
زمستان از راه رسیده و برف بسیاری باریده بود. همة بچههای روستا در بزرگترین میدان، برای ساختن آدمبرفی دور هم جمع شدند. آنها بزرگترین آدمبرفی را درست کردند. اما از فردای آن روز آدمبرفی شروع به دستور دادن به تمام اهالی روستا کرد. مردم بدون آن که تصور کنند آدمبرفیها نمیتوانند دستور بدهند و اصلا نباید به حرفشان گوش کرد تمام دستورات او را اجرا میکردند و بنابراین روستا برای همیشه زمستانی ماند. مخاطبان این داستان تخیلی گروه سنی «ب» و «ج» هستند.