داستانهای کریسمس
داستانهای انگلیسی - قرن 19م.
"آلفرد" مدتها بود که با دکتر جدلر و دو دخترش ـ ماریان و گریس ـ زندگی میکرد. میان او و ماریان علاقهای به وجود آمد و قرار ازدواج میان آن دو گذاشته شد. پس از مدتی، آلفرد برای تحصیل آنها را ترک کرده و با قول بازگشت و ازدواج با ماریان راهی سفر شد. سه سال از رفتن آلفرد گذشته بود که شخصی به نام واردان وارد زندگی آنها شده و عاشق ماریان گشت. در همان روزها نامهای از آلفرد، از بازگشت او خبر میداد. دکتر جدلر برای استقبال از آلفرد مراسم باشکوهی ترتیب داد ولی درست قبل از رسیدن آلفرد، ماریان همراه با واردان از آنجا میگریزد. پس از آن واقعه، آلفرد و گریس با هم ازدواج میکنند و نام فرزند خود را ماریان میگذارند. 6 سال پس از فرار ماریان، شبی واردان و ماریان به خانۀ پدری بازمیگردند و همه را از رازی خبردار میکنند. ماریان با واردان ازدواج نکرده بود، او از علاقۀ گریس به آلفرد آگاه بود و برای خوشبخت کردن خواهرش با نمایشی که با واردان به راه انداخته بود آن دو را از خود دلسرد کرده و باعث شده بود آنها به یکدیگر برسند. "نبرد زندگی" یکی از داستانهای ارایه شده در کتاب حاضر است. برخی داستانهای دیگر عبارتاند از: زنگها، تسخیر شده، هدیۀ کریسمس.