ماکس و مولی، پدربزرگ و دزد عسل
داستانهای حیوانات
«ماکس» و «مولی» مثل هر سال اواخر تابستان برای تعطیلات به خانة پدربزرگ رفتند. آنها در آنجا اوقات خوشی را میگذراندند، تا این که زمان جمعآوری عسل فرا رسید. سپس پدربزرگ عسلها را انبار کرد، اما فردای آن روز با کمال تعجب دید که یکی از شیشههای عسل کم شده است. او از دزدیده شدن عسل بسیار ناراحت شد. این ماجرا یک شب دیگر نیز ادامه داشت تا این که ماکس و مولی دزد عسلها را پیدا کردند. این داستان تخیلی برای گروه سنی «ب» منتشر شده است.