لطیفههای بهلول داننده
در لطیفة «کره اسب بهلول» میخوانیم: بهلول هرچند وقت بنا به عادت کرهاسب خود را سوار میشد و به گردش میرفت. یک روز که سوار کره اسبش بود، یک نفر از او پرسید: «بهلول، وقتی آدم به حرکات تو نگاه میکند، خندهاش میگیرد. اما حرفهای عاقلانهای داری، اینها را از کجا و از که یاد گرفتهای؟» بهلول هم در جواب گفت: «از دیوانههای عاقل یاد گرفتهام، کارهایی که آنها کردهاند، من نکردهام و آنچه را که فکر نکردهاند، من کردهام». کتابچة حاضر دربرگیرندة یکمین شماره از مجموعة ادبیات شفاهی آذربایجان لطیفههایی از بهلول داننده است. شاه و بهلول؛ وصیت پیر؛ بهلول حلاج؛ حرف خاک؛ خلعت بهلول و سه مجنون عنوان دیگر لطیفههای این مجموعه است.