نسل عیسی
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، مجموعهای از داستانهای کوتاه است که با زبانی ساده و روان نگاشته شدهاند. «جاهای خالی یک ورق»، «شک و شکاف»، «مهر شد»، «ما رفتیم مدرسه»، «عصر بود»، «مهرانگیز را دیدم»، «خانه ابراهیم»، «نسل عیسی»، «دلفینهای روی آب» عنوانهای برخی از داستانهای این کتاب هستند. در یکی از داستانهای این کتاب میخوانیم:« من فکر میکنم هنوز زنده باشد. از صحرا که برگشتیم، هنـوز صدایش در گوشم بود. باز انگار شبها صدایش میآید. آن یک «آخ» پشت آن در. پشت شیشههایی که مات بودند و مادر چشم به آن دوخته بود. وقتیکه تبر را میزد، فقط آن یک صدا بود و بس. هنوز هم میآید».