مناظره در آئینه
داستانهای فارسی - قرن 14
در نیمة شعبان پدر و مادری بعد از سالها، صاحب پسری به نام مهدی میشوند. مهدی بسیار با استعداد است و در بسیاری زمینهها رتبة برتر را در مدرسه کسب میکند. او به همراه پدر و مادر، برای درمان بیماری مادر به تهران میآید، ولی مادر بر اثر شدت بیماری فوت میکند و در راه برگشت به شیراز، بر اثر تصادفی پدر خود را نیز از دست میدهد. مهدی هم، هر دو پای خود را از دست میدهد و به علت نداشتن سرپرست به آسایشگاه معلولین فرستاده میشود. او در آسایشگاه افسرده میشود و امید به زندگی را از دست میدهد و با چاقویی که از فردی خیر به نام مهدی گرفته بود، خودکشی میکند، اما نجات مییابد. در یکی از روزها، او با دیدن فیلمی که شخصیت موفق و ممتاز یک معلول را به نمایش درآورده بود، زندگیاش دستخوش تغییر میشود و مسیر تازهای به خود میگیرد.