زندگی میپوسد
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
مرد به یاد روزهای خوش عاشقی، به خاطرات خوب و دوران طبیعی که با معشوقش گذرانده و سپس به ازدواجش و زندگی اشتراکی برای هدفی مشترک فکر میکند. چقدر زود تمام زیباییهای منحصر در عشقشان تبدیل به زشتیهای مشترک در جامعه شده بود. وی میاندیشید که علت این تبادل هولناک عشق به نفرت در چیست؟ بدون شک باید مشعل رو به خاموشی را به فزونی سوق میداد. به همین خاطر تصمیم گرفت و با خود عهد بست تا پای جان مسیری را که انتخاب نموده، طی کند. در این افکار غوطهور بود که صدای همسرش را در حالی که او را تهدید به ترک مطلب حق و حقوق میکرد، شنید. مرد وقتی که در جواب همسرش فریاد میکشید، فراموش کرده بود چه عهد و پیمانی با خود گذاشته است. کتاب حاضر حاوی مجموعهای است از داستانهای کوتاه با عنوانهای زیر است: مترو، ای کاش، ترس، تنهایی، شکست مسافر، عهد، آرزو...