زرافه کوچولو دوستان تازه پیدا میکند
داستانهای حیوانات
«جورج» یک دوست خیالی به نام «جم» داشت که همیشه همراهش بود و کسی به جز جورج او را نمیدید. جم حتی در مدرسه هم همراه جورج بود. روزی در مدرسه به جورج بسیار سخت گذشت؛ دوستانش او را مسخره کردند و او هم ناراحت شد و نزد جم رفت. جم به جورج پیشنهاد داد تا بالای درخت یک خانة درختی بسازند. وقتی کار ساختن خانة درختی تمام شد جورج همة اشیایی را که از خانه برای خانة درختیاش آورده بود در آن چید و سپس شروع به بازی با جم کرد. ناگهان «تابی» وارد خانة درختی شد و سپس همة بچههای کلاس یکییکی وارد خانة درختی شدند.آن روز همگی خوشحال بودند و در همان حال جم به جورج گفت که همیشه میتواند دوستان دیگری هم داشته باشد.