خاطرات به یاد ماندنی
این مجموعه حاوی چهار خاطره از معلم بازنشستهای است که مسائل دوران تدریس و اتفاقهای خانوادگی خویش را که کمابیش با شغلش مرتبط بوده تحت عنوانهای: یک خاطره، سفر دریا، ماموریت به خارج، و من و باجناقم به رشتهی تحریر درآورده است. در بخشی از "یک خاطره" اولین تجربههای تدریس یک معلم جوان را در رویارویی با دانشآموزان کلاسی که همهی مدرسه و معلمان را خسته کردهاند میخوانیم: در را باز کردم و وارد کلاس شدم، ناگهان صدای مهیبی به گوش رسید که از وحشت صدا کم مانده بود سکته کنم و بلافاصله صدایی از پشت در به گوش رسید که گفت: "برپا" شاگردان همه ایستادند، بعد از کمی سکوت با صدایی لرزان که گویی از انتهای چاهی عمیق به گوش میرسید گفتم: "بفرمایید" مجددا همان صدای مهیب تکرار شد و گفت برجا. بلافاصله در کلاس را بستم، در که بسته شد چشمم به مبصر کلاس افتاد که در پشت میز دبیر ایستاده بود و آن صدای مهیب صدایی بود که مبصر با دست روی میز دبیر کوبیده بود. وحشت سراپای وجودم را فراگرفت به تصورم او هم وقتی هیکل نحیف مرا دید به حال زار من پی برد و دلش به حال من سوخت، بعد خطاب به شاگردان گفت: "این آقا، آقای خوبیه به همه ما هم نمره خوب میدهد. هرکسی هم جیک بزنه حسابش با منه". در دلم گفتم: خدا پدرت را بیامرزه نمره چه قابلی داره. "سکومت مطلق در کلاس برقرار شد و من تا حدودی آرامشم را به دست آوردم.