آتش کینه
داستانهای فارسی - قرن 14
«سالارخان» و «سامانخان»، دو خانزادهای هستند که ثروت فراوانی دارند. «رشید» پسر یتیمی است که در یک شب بارانی با سامانخان همراه شده وبه خانه وی میرود و در آنجا مشغول به کار و زندگی میشود. بعد از مدتی بین رشید و «پروانه»، دختر یکی یکدانه سامان، علاقة شدیدی به وجود میآید. از طرفی «فرزین» پسرعموی پروانه به او علاقهمند است. سرانجام رشید در سن بیستسالگی پروانه را از پدرش خواستگاری میکند، اما سامانخان عصبانی میشود و با کمک برادرش با طرح نقشهای او را به سربازی میفرستند. اما رشید قسم میخورد که برگردد و از آنها انتقام بگیرد. در این فاصله بساط عروسی پروانه و فرزین چیده میشود و درست یک هفته بعد از عروسی، رشید بازمیگردد و در پی آن اتفاقاتی رخ میدهد که در ادامة داستان بازگو خواهد شد.