ماجرای نان خریدن
ملانصرالدین - قرن 8؟ ق. - لطیفهها
کتاب مصور حاضر، از سری داستانهای «ملانصرالدین» و داستانی است که با زبانی ساده و روان برای کودکان و نوجوانان نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «روزی زن ملأ شوهرش را صدا زد و گفت: ملأ امروز من خیلی کار دارم، بهتر است تو به نانوایی بروی و دو تا نان برشته بخری. ملأ غرغرکنان سبدی برداشت و از خانه خارج شد، کمی بعد به نزدیک نانوایی رسید. سرظهر بود، مردم زیادی برای خرید نان آمده و صف بزرگی را تشکیل داده بودند. «ملانصرالدین» وقتی چشمش به آن جمعیت انبوه افتاد، با خود اندیشید اگر تا شب هم در آنجا بماند، نوبت به او نخواهد رسید».