چه ساده شکستم
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با زبانی ساده و روان، با بیان جزئیات لازم از منظر او راوی نگاشته شده است. نویسنده با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها، خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه میسازد. در داستان میخوانیم: «روی یکی از نیمکتهای سالن شلوغ ترمینال، جای خالی پیدا کردم. در حالی که خسته و عرق ریزان روی آن مینشستم به ساعت بزرگی که از سقف ترمینال آویزان بود نگاه کردم. هنوز یک ساعت تا حرکتم وقت باقی بود. به پشتی صندلی تکیه دادم و به آدمهایی که با عجله میآمدند و میرفتند خیره شدم. عجله و هراس و اشتیاق و گاهی ترسشان برایم جالب بود. حالا راحت میتونستم به دور و بر و آدمهای مقابلم خیره شوم، بدون اینکه مجبور باشم نگاه ملامتگر و سرزنش بار کسی را تحمل کنم. کنارم زن و مرد جوانی ایستاده و مشغول صحبت با همراهانشان بودند».