تو یک قهرمانی
امید - داستان / داستانهای کودکان و نوجوانان / سرطان در کودکان - داستان
با مامان و بابا توی مطب دکتر هستم، دکتر نگاهی به برگههای آزمایشم کرد و بعد از من خواست تا چند لحظه بیرون از اتاق منتظر بمانم. از اتاق بیرون میروم اما گوشهایم را تیز میکنم تا صدایشان را بشنوم. دکتر از سلولهای بد سرطانی و کاهش گلبولهای سفید در بدن من صحبت میکند و میگوید باید زودتر بستری شوم... دیگر لازم نیست چیزی بشنوم، حالا همه چیز را میدانم و... .