عسل زهرآگین
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
دو خواهر با نام "الهام" و "الهه"، که یک سال با هم اختلاف سن دارند، در یک مدرسه تحصیل میکنند. پس از پایان امتحانات سال تحصیلی، خبر میرسد که پدربزرگ آنها بیمار است و باید به شهرستان زاهدان بروند. آنها زمانی که به آنجا میرسند متوجه میشوند که بیماری پدربزرگ خطرناک است. پدر الهام و الهه به همراه دایی شهرام به تهران میآیند تا پزشک متخصصی را که دوست خانوادگی آنهاست، با خود به زاهدان ببرند. در همین زمان پدربزرگ اصرار دارد که خاله زبیده را ببیند چرا که خالهزبیده او را به یاد همسر مرحومش میاندازد. الهام و الهه به همراه "امیر"، پسردایی و "مهران"، پسرخالۀ خود راهی زابل میشوند تا خاله زبیده را به زاهدان بیاورند. در راه، اتومبیل آنها خراب میشود و آنها مجبور میشوند شب را در زیر یک درخت کهنسال بخوابند. در آنجا هر چهار نفر آنها یک خواب مشترک میبینند که پس از بیدار شدن هیچ توجهی به آن نمیکنند، اما با حرفهای الهام آنها تصمیم جدیدی میگیرند که طی آن اتفاقات جالبی برای آنها رخ میدهد.