گلافشان و گردنبند طلا
وقایع این داستان براساس ماجرای واقعی تدوین شده است .داستان درباره "گل افشان "دختر حاجی مراد ثروتمندترین فرد دهکده است .گل افشان که سالها پیش مادرش را از دست داده، تنها به دو چیز دل بسته است :نخست اسب سفیدی که خود بزرگ کرده و دیگری گردنبند طلایی که از مادرش به یادگار مانده است .روزی در پی ماجراهایی گردنبند او گم میشود و در پی آن، پیرمرد محترم و آبرومندی به نام "مشهدی حسن "مورد سوءظن قرار میگیرد . مشهدی حسن که تحمل این تهمت ناروا را ندارد، از روستا میرود و دیگر بر نمیگردد .این در حالی است که پس از مدنی گردنبند پیدا میشود و در نتیجه همه مردم روستا از رفتاری که با مشهدی حسن شده، نادم و پیشمان میشوند .کتاب با طرحهایی تو خالی همراه است که مخاطبان میتوانند به دلخواه آن را رنگآمیزی کنند .