بی تو هرگز
«بهادر» که در خانوادهای ایلخانی به دنیا آمده و تمام خانوادهاش را در درگیریها و قیامها از دست داده بود، به اصرار اطرافیان با دختری ازدواج کرد که با او اختلاف فرهنگی زیادی داشت. پس از چندی آن دو به دلایلی از یکدیگر جدا شدند و بهادر با کاری که پیدا کرد، ثروت بسیاری به دست آورد و صاحب خانهای بزرگ شد. شبی او به طور تصادفی در یک ساندویجفروشی با دختری به نام «نازنین» آشنا شد، که خانه و خانوادهای نداشت و به همین دلیل تصمیم گرفت او را به خانة خود ببرد. مدتی بعد آن دو به یکدیگر علاقهمند شدند، اما طولی نکشید که نازنین به بیماری سختی دچار و ناچار به سفر به خارج از کشور شد. همین امر مسیر زندگی بهادر را بار دیگر تغییر داد.