بوی اردیبهشت
«شیرین» با کسالت از خواب بیدار میشود، مانتو و مقنعة تکراری خود را میپوشد، کفش و کیف تکراری را به آن اضافه میکند... وارد شهر میشود و باز صحنههای تکراری نظیر تعجیل مردم در سوار شدن به مترو را مشاهده میکند. سپس به سر کار میرود و باز با مباحث تکراری روبهرو میشود؛ گلایة کارمندان، جلسة مدیران، برنامههای سال جاری، نمایشگاه، مقالهنویسی برای سمینار و... او حتی تاریخ تولد خود را فراموش کرده است؛ اردیبهشت ماهی که آن را فصل پوستاندازی روح آدمی میدانست. او از این قصة تکراری و همیشگی ملول گشته است. در این داستان، زندگی دختری با نام «شیرین» به تصویر کشیده میشود که از کسالتها و روزمرگیهای زندگی به ستوه آمده است.