پسرک و الماس سحرآمیز
داستان این کتاب درباره پسرک فقیری است که با مادرش در دهکدهای کوچک زندگی میکرد او با گرفتن ماهی و فروختن آن چیزهایی را که نیاز داشتند خریداری میکرد .ولی پسرک یک عادت بد داشت و آن این بود که از هر کاری زود خسته میشد و آن را رها میکرد . روزی پسرک با پیرمردی آشنا شد آن شخص الماسی را به او داد و گفت این یک الماس سحر آمیز است و تو با آن میتوانی سرمایه زیادی برای خودت جمع کنی ولی به شرط اینکه هر کاری پیدا کردی بر آن صبر و تحمل داشته باشی فردای آن روز پسر موفق شد کاری برای خودش پیدا کند و با وجود سختی های فراوان آن را تحمل کرد و در مدت کوتاهی پول زیادی جمع کرد .روزی برای تشکر از پیرمرد کنار رودخانه رفت ولی متوجه شد که آن یک الماس معمولی بیشتر نبودهاست و پیرمرد به او گفت صبر و استقامت تو در مقابل مشکلات بود که باعث شد درکارهایت موفق شوی و سرمایهای را برای خودت پس انداز کنی .