فرانکلین و دوستانش به موزه میروند
داستانهای حیوانات / داستانهای تخیلی
«فرانکلین» از طرف مدرسه به نانوایی، ایستگاه آتشنشانی و مغازة فروش حیوانات خانگی رفته بود و قرار بود این بار به موزه بروند و او بسیار هیجان زده بود. سگ آبی که قبلا هم به موزه آمده بود، دربارة دایناسورها مطالبی به فرانکلین گفت. فرانکلین که گمان میکرد دایناسورها زنده هستند بسیار ترسیده بود و دوست نداشت از قسمت مربوط به دایناسورها دیدن کند. او از تمام قسمتهای موزه با علاقمندی دیدن کرد تا این که به قسمت دایناسورها رفتند و فرانکلین دانست که ترسش بیدلیل بوده است. این کتاب برای گروه سنی «الف»، «ب» و «ج» به چاپ رسیده است.